آواره
همینه که هست یا به قولی، گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست! حافظا ...
۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه
زندگي زيباست




عجب روزگاريه! ببخشيد سلام يادم رفت.
اين چند روزه خيلي‌ها رو از دست خودم دلگير كردم، ميدونين چرا؟ چون بالاخره بعد از يك سال موقعيتي پيش اومد كه يه كاري رو براي دل خودم انجام بدم و در واقع وقتم رو براي خودم استفاده كنم، به تمام معني. يك سفر 12 ساعته براي يك ملاقات 2 ساعته. ملاقات 2 ساعته‌اي كه با اينكه خخيلي خيلي ساده بود، اما هنوز هم دارم ازش لذت ميبرم. حيف كه حداقل تا 2 ماه ديگه تكرار شدني نيست، اما وجود كسي كه آدم بتونه بعد از يكسال حتي براي 2 ساعت كنارش احساس آرامش كنه هم خودش نعمتيه!
اين يه هفته‌اي خيلي‌ها از من ناليدن كه ديگه ما غريبه شديم و تحويل نميگيري و نگرانتيم و از اين حرفا، اما يه چيزي رو توجه نكردن، اونم اينكه من هم ناسلامتي آدم هستم، سگ هميشه در خدمت كه نيستم! ايكاش ميتونستم اينو بهشون بگم، حيف كه جنبه آدمها خيلي پايينه! اينم كه اينجا دارم راحت مينويسم واسه اينكه نميدونن وبلاگ دارم وگرنه كه واويلا بود، همينجا هم نميتونستم حرفم رو بزنم!
اصلاً ميدونين چيه، بعضي وقتها، يا شايد هم بيشتر وقتها، وقتي به يه كسي به مدت زيادي لطف مي‌كني، لطف تبديل به حق ميشه، اگه يه بار بگي داداش كمرم درد ميكنه از كولي دادن خبري نيست، داد و هوار ميكنه كه آي ديگه ما غريبه شديم!
برادر من شما از اول هم غريبه بودي، خودت خودتو زياد تحويل گرفتي داداش!!
برام هنوز دعا كنيد. دعا كنيد كه اين دلي كه داره زنده ميشه نميره. برام دعا كنيد.
برام دعا كنيد كه زندگي زيبا بمونه، كه البته زيبايي زندگي به همين كج و كولگي‌هاشه....

موسيقي امروز:
Blue ft. Elton John - Sorry Seems To Be The Hardest Word

خيلي بهم خوش گذشت كه باز هم وبلاگم رو خوندين، باز هم بياين از اين ورا!!!

فعلاً باي

پس نوشت: يكي از بدي‌هاي اينجور احوالات داشتن من اينه كه تا صبح بشه پدرم در مياد! ساعت 3:21 صبح هستش و من خوابم نمياد!!!!!

برچسب‌ها:

۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه
ما ايستاده‌ايم


سلام
اي بابا، انقدر ناله نكنين، باشه ميام آپ مي‌كنم. خوب سرم شلوغه، وقت فكر كردن ندارم. بالاخره دوران تنهايي به پايان رسيد. البته نه هنوز 100 درصد ولي تجربه بهم ميگه اين يه چيزيه تو مايه‌هاي 101 درصد!
ديشب ساعت يك خوابم برده، ساعت 4 بيدار شدم تا الان!
حرف اول: خبر جديد اينكه فهميديم مسابقاتمون ماه آپريل هستش! خدا رحم كنه، 6 ماه وقت دارم تا بدنم رو آماده كنم، اميدوارم بتونم. اين ميتونه آخرين شانسم باشه. پس درست حسابي ازش استفاده مي‌كنم، مطمئن باشين.
چند روز پيشها يه ايميل اومد برام با اين مضمون:



منم نامردي نكردم يه چند تا فحش آبدار در خصوص عروسي مادر و خواهر و خوردن انواع مختلف آبنبات واسشون فرستادم كه بدبختانه برگشت خورد! البته از اونجايي كه بنده در ايران نيستم، عمراً نميتونن آبنبات بخورن! اين از اين
تف تو ذات پدر پدرسگشون هم كرده، هر غلطي دلشون ميخواد بكنن. تخلفات رايانه‌اي، زهر مار!

حرف دوم: آقا اين ياز مرد از بس كه جان ندارد! همينجوري بي معني نوشتم! هوس بود. حرفم اينه. دمتون گرم با كامنتاتون! خيلي حال كردم. اين نشون ميده كه آواره هنوز زنده‌س! از دوستاني كه ابراز لطف كردن و خواستن منو از تو دپرسي در بيارن هم ممنون. اون خبر خاص هم به زودي داده ميشه. البته داده شده، فقط تكميل نشده، كه به زودي تكميل شده‌ش رو بهتون مي‌گم. فعلاً كه عين يه بچه 14 ساله كه تازه ميخواد بره سر اولين قرار، هيجان زده‌م.
بچه خوبي باشين، شايد سري بعدي بيشتر بهتون گفتم.

حرف سوم: خيلي حرفها دارم، اما خوب بهتره فعلاً چيزي نگم. از فعاليت‌هاي اخيرم اينكه دارم زبان سوئدي رو به صورت خصوصي ياد ميگيرم. يه دوست معلمي دارم كه خيلي به من لطف داره، شروع كرده بهم آموزش زبان سوئدي دادن، با يه متد عجيب غريب! اصلاً بعيد نيست اگه هفت ديگه رمان تاجر ونيزي رو به زبان سوئدي داد بهم گفت ترجمه كن!!!!!!

موسيقي: هرچي موسيقي قشنگ كه مربوط به دهه 90 هستش، آخ كه من دلم ميخواد برگردم به اون روزها. دوران تينيجري، چه زود گذشت. آهاي تينيجرها، روزهاي آخرتونه، بعداً پشيمون ميشينها، حالشو ببرين كه اين روزها تكرار نميشه، عمراً

فيلم:
فيلم كه زياد ديدم، اما چيز خاصي الان تو ذهنم نيست، شايد بعداً.

روز خوش!


پانوشت:
بالاخره خال مورد نظر رو زدم به بدن! اينك عسكش:


برچسب‌ها: