آواره
همینه که هست یا به قولی، گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست! حافظا ...
۱۳۸۹ فروردین ۹, دوشنبه
...و مدالی به رنگ طلا و نه از جنس طلا!



سلام
بالاخره اومدم. اینبار با دست پر. مدال طلای وزن +91 کیلوگرم رو هم توی اولین تورنمنت بوکسم بردم. درسته که شروع کردن یک ورزش جدید توی سن 26 سالگی همچین بگی نگی یه ذره دیره، ولی خوب توی فینال حریف خوش قد و هیکل ولی صفر کیلومتری جلوم بود که با یک ناکدان توی راند 3 بردمش. راند اول از ترس اینکه نفس کم بیارم زیاد دنبالش نکردم، وگرنه چون ترسیده بود میتونستم توی همون راند اول کار رو یکسره کنم.
از حق نگذریم، با اینکه مدال طلا به من رسید، اما برنده اصلی بازی اون بود. با 18 سال سن و هیکلی ورزیده، استیل فوق العاده قشنگی داشت. تمام مدت گاردش بالا بود، کما اینکه نتونست جلوی ضربه های منو بگیره، اما واقعاً وقتی فیلم بازیم رو دیدم، ازش خوشم اومد. این اولین تورنمنت عمرش بوده و مسلماً آخری هم نخواهد بود. سعی کردم توی فیسبوک پیداش کنم، اما ظاهراً فیس بوک باز نیست. به هر حال بعد از مسابقه پیداش کردم و ازش دلجویی کردم. اون موقع هنوز دستم گرم بود و نمیدونستم چه خبره، اما خوب صورتم کاملاً سالم بود، ولی اون بنده خدا لب پایینش پاره شده بود. بقلش کردم و بهش گفتم که کارش خوب بوده، باید یه کم نترس تر باشه.
ولی خودمونیم، اولین تورنمنت که برای من به خیر گذشت، اما بقیه بچه ها به خوش شانسی من نبودند. توی 75 کیلو با اینکه بوکسور ما خیلی قوی و نترس بود اما یه بوکسور سیاهپوست از استکهلم تیکه پارش کرد، البته این هم کم نیاورد، ولی خوب در پایان مدال نقره به بوکسور ما رسید.
توی 60 کیلو هم بوکسور ما از اواسط راند دوم فینال نفس کم آورد و بازی برده توی راند اول رو به حریف جوانتر و البته درازتر خودش واگذار کرد. این نقره دوم بود.
اما دو تا بوکسور سوئدیمون هر دو توی نیمه نهایی شکست خوردند. که البته وضعیت اونی که دختر بود بدتر بود، چون توی راند اول ناک اوت شد. اما پسر سوئدیمون حداقل به برنز رسید.
این بود وضعیت نهایی ما، 1 طلا، 2 نقره و یک برنز.

برچسب‌ها: