آواره
همینه که هست یا به قولی، گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست! حافظا ...
۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه
روزگار غریب


روزگار غریبیه
از دست میدی
و باید به از دست دادن عادت کنی
ازت کنده میشه
درد میکشی
و باید همچنان لبخند بزنی

روزگار غریبیه
با لبخند در دلت دشنه فرو میکنند
و تو باید با آغوش باز پذیرا باشی
تو گویی که زخم خوردن
مد جدید زندگی شده


درود به همه، اعم از درد دار و درد ندار
این روزها درد، دوست داشتنی ترین احساسی هستش که دارم. تازه گیها وقتی میرم توی رینگ، چه تمرین، چه مسابقه، دلم میخواد حریفم حسابی مشت بارونم کنه. انگاری که به درد اعتیاد پیدا کردم، درد تنها چیزی هستش که آرومم میکنه.
خبرش رو دارم که تو تهران هوا خیلی افتضاحه، اما باور کنین، توی هوای پاک و تمیز استکهلم هم اغلب نفس کشیدن سختترین کار دنیاس.
بعضی وقتها فکر میکنم، یه تیزی یک چاقو، بهترین هدیه ای هستش که میتونم به خودم، به قلبم، به احساساتم و به دنیا بدم.
مطلب بالا رو میخواستم برای دوست جدیدی بنویسم، اما دیدم خیلی زیاد شد و به درد آپ کردن وبلاگم میخوره.
از دست دادن کسی که دوستش داری، حالا میخواد هرکسی باشه، چیزی نیست که بتونی به راحتی باهاش کنار بیای. تا وقتی که هست، با خودت میگی، خوب طرف همین جاهاست، هر وقت دلم بخواد بهش سر میزنم. اما وقتی که بره، دیگه نیست، اگه اینو احساس کنی با تمام وجودت، دل لامصب رو دیگه نمیتونی آرومش کنی.
از همه چیز بدتر اینه که نمیشه آرزو کرد "انشا.. غم آخرتون باشه" این حرف رو میشه تنها به اونی که از دست رفته زد.
به قول یکی از دوستان، تازه گیها میبینم خیلی از دوستان و آشناها عمرشون رو میدن به شما. فکر کردم شاید مریضی ای، چیزی افتاده توی فامیل و آشنا، دیدم نه، تنها مشکل اینه که ما داریم بزرگ میشیم و اونا پیر.
همزمان با بزرگ شدنمون، غمهامون هم بزرگر و دردناکتر میشن.

دعا میکنم: خدایا بودن ما توی این دنیا اگه نعمته، اگه برکته، اگه هرچی هست، تمومش کن. خسته شدم. هرکسی یه طاقتی داره. این دل ما رو یا سنگش کن، یا متوقف.
آمین

به درود

پس نوشت: به خدا اون چیزی که اون بالا نوشتم مال خودمه و کپی پیستی نیست، انقدر انگ نزنین
پس نوشت 2: خودمونیم، عجب آپ دخترونه ای شد!
اینم آهنگ امروز
اندی - قصه باران