آواره
همینه که هست یا به قولی، گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست! حافظا ...
۱۳۸۸ خرداد ۳۰, شنبه
شنبه سیاه___ انچه من دیدم

نقل از وبلاگ استاد عزيزم یادداشت‌های نیک آهنگ


نقل قول يكي از دوستان و البته كاملاً مطمئن:


انچه که در ادامه میاد گزارشی است از دید من به عنوان یک شخصی که امروز در تهران بود.

انچه دیدم رو می گم..

من دانشجوی خواجه نصیرم صبح بلند شدیم که بریم امتحان مقامت مصالح 2 بدیم منم که وقتی خبر کشته شدن برخی دوستام( هم دانشگاهی نبودن) رو تو هفته قبل شنیده بودم دو روز اخر دپرس وداغون بودم .می دونستم امتحان کنسل می شه و چیزی نخوندم.

رفتیم ونک دانشکده مکانیک دیدم بله دوستان تجمع کردن وخلاصه امتحان جزوه باز وحشتناکی که قرار بود برای دو واحد بهمون بره پرید .عازم دانشکده عمران شدیم که اکثر دانشجوهای خواجه نصیر اومده بودن اون جاتا تکلیفشون معلوم بشه که امتحانا چی می شه خلاصه رئیس دانشگاه ومعاون اموزشی کل تشریف اوردن و اخر سر گفتن هر کی می خواد بیاد امتحان بده این هفته بده ولی قانونا ما بعدا یا اوایل شهریوریا اونچه همه دانشگاه های تهران با هم تصویب کنن دوباره امتحان می گیرم که کلی درگیری داشتیم وخلاصه امتحانا رسما کنسل شد تا بعدا معلوم بشه تکلیف چیه.

خوب تا این جاش که به دانشجو جماعت مربوط بود واصل جریان از این جا به بعده من ساعت سه 20 دقیقه سوار تاکسی انقلاب شدم از ونک رفتم انقلاب حدود ده دقیقه به چهاررسیدم.

و راه افتادم به سمت میدون ...دور میدون تا ساعت چهار بود که پر از نیروی نظامی بود
یگان ویژه ..سرباز ...صد البته تعداد برادران لباس شخصی که پیر هن مبارک رو رو شکم انداخته بودن وبلد نبودن باتوم دستشون بگیرن امروز نرسیده به انقلاب سر به فلک کشیده بود.

خوب من اول جو گرفتم موبایل رو در وردم بیرون از یگانای ویژه شروع کردم یواشی فیلم برداری یک هو یکی زد پشتم وگفت گوشی رو بده به من ! خلاصه در گیر شدیم و یکی کاملا لباس شخصی! جوری که فکر می کنید حاجی بازاریه بهش گفتن جناب سروان و اومد تمام ویدیو های گوشیم رو پاک کرد. وگفت شانس اوردی زیر پام لهش نکردم وگفت برو پیدات نشه وگوشی رو داد بهم .(کثافت")

خب ما شروع کردیم به دور میدون حرکت کردن ..همه جا پراز اقسام نیرو بود مردم رو نمی زاشتن یک جا جمع بشن ..مردم فقط راه می رفتن و دور می زدن تا تعدادشون زیاد تر بشه

از هر جا رد می شدیم جایی خالی نبود که مامور نباشه چند دور زدیم و خلاصه رسیدیم به دانشگاه تهران در ها رو بسته بودن و شعار می دادن داخل .ساعت چهار و ربع بود که روز نکبتی اغاز شد از جلوی دانشگاه تهران رد شدیم اومدیم به سمت پایین ..بین مردم از خودی ها کسایی بودن مطالبی نوشتن که مواظب اشک اور باشید ..مطلب دیگری که نوشته بود تا حالا 500 خورده ای از موج سبز رو گرفتن واین ها دست به دست می شد که جلو تر در گیری شروع شد.

هر کسی رو که علامتی داشت یا مشکوک بود می گرفتن و سیم به دستاشون می بستن و می شوندن کنار .

ملتی رو که تو پیاده رو بودن هدایت کردن به سمت یکی از فرعی ها اشتباهی که نابخشودنی بود رفتیم جلو تر دیگه تو خیابون فرعی بودیم ومردم اروم اروم دستاشون رو بردن بالا ومتحد شدن وشروع کردن به الله اکبر گفتن وشعار دادن اون یگانی های ایکبیری دیگه تو فرعی ها نبود فقط بسیجی های لباس شخصی تو فرعی ها بودن.

همین طوری که می رفتیم اون هاکه طبق نقشه ای از پیش تعیین شده گروه ها رو جدا کرده بودن از هم و به خیابون ها کم عرض تر کشوندن! ناگهان به جمعیت حمله کردند و هر کی جا می موند می زدن.( بی ناموسا)

افتخار می کنم به همه دخترهایی که اومده بودن( قابل توجه تو که تمرگیدی تو خونه ونیومدی ! ) و شاید از نظر جثه یک سوم اون هیکل یگان ویزه ای ها رو هم نداشتند ولی برای این که به اون شیره ای ثابت کنن ما خر نیستیم و هنوز تو صحنه ایم بیرون اومده بودن هرکی تو فرار می افتاد رو زمین بقیه که عقب تر بودن برش می داشتن ..بار ها شد پسران ودخترای رشید زیادی که تو ازدحام رو زمین افتادن و من وخیلیای دیگه زیر بغلشون رو گرفتیم و از رو زمین بلندشون کردیم و به جلو رفتیم و واسادین دوباره به سمتشون حمله کردیم ولی اون هیکل ها کجا واین دختر وپسرا کجا.

لذت می بردم از این ملت که با عمق وجودشون فریاد می زدن

خیال کردید با چهار تا مناظره که 13 میلیون رو بیشتر بکشونید پای صندوق و حرف خودتون رو بزنید همه چی تموم می شه؟ خیال کردید اگه علی شیره ای بگه هر کی اومد بیرون ومرد پپای خودش دیگه نمی ان؟؟ خیال کردید موسوی رو هم بگیرید ونباشه اونا نمی ان؟ ..موسوی یک جرقه بود تا ملت نفرت خودشون رو نشون بدن از همه شما عوضی ها که این همه سال پدرشون رو در وردید.

اوضاع از جایی بهم ریخت که وارد اون خیابون کم عرض شدیم و از مسیر اصلی بیرون رفتیم خب بسته بودن و می زدن ولی این تعقیب ها ادامه یافت بار ها و بارها پیر مرد و پیر زن ها ودختر ها وپسر ها رو می زدن جوری که بدن تمامشون م لرزید این فقط اول ماجرا بود چند بار حمله کردن وما به سختی به خونه های مردم باغیرتی که در حیاتشون رو باز کرده بودن وبه ملت اب می دادن پناه بردیم و دوباره ولی دیگه جمعیتی نمونده بود . ما بین خیابون های بین انقلاب وازادی سرگردان ودیم از هر جا می رفتیم این عوضی ها بودن و اصلی کسی رو راه نمی دادن.

تا نمی دیدم باور نمی کردم اینا همشون ایرانی نبودن بلکه بینشو عرب زبان ولبنانی ها زیادی بود.

ملت رو چند جا به گلوه بستن و خیلی از افرادی که اخر سر تو مترو نواب دیدیم پتشون خونی بود.

کانتینر ها پر از جوون بود که گرفته بودن ...اروم رفتیم تا از این کشتار گاه بیرون بریم که دیدم گلوم می سوزه جلو تر رفتم دیگه از چشم همه اشک می ریخت ..این گاز پدر ملت رو در ورده بود حتی خود جا کششون رو!
و مدام بیشتر می شد طوری که من نفهمیدم چطوری یک خیابون بزرگ رو رد کردم سر راه پر از مردمی بود هم دختر هم پیر مرد که از درد اه می کشیدن و این بی شرف ها با کلاش فریاد می زدن به کسای که طبقات بالا بودن سر تو بکون تو خونت ...جلو تر که رسیدیم دیدیم اوضاع خراب تر از اون چیزی است که می شد فکر کرد عازم مترو شدیم خبر رسید که اصلا سمت ازادی نمی شه رفت عازم نواب شدیم.

شاید باورتون نشه یکی از همین دخترا ی شیر رفت جلو به یکی از این سگا که از بقیشون هار تر بود و یک شیلنگ هم با خودش داشت اعتراض کرد که اون کثافت به سمتش حمله کرد بقیه مردم نتونستن تحمل کنن و بهشون حمله کردن اون وحشی ها هم همگی گذاشتن دنبال ملت طوری که فرماندشون هم اگه لباس فرم نداشت اونم می زدن

روی پل که افتضاح بود هر کی اون بالا می رفت و پل مامور نداشت وشعاری می داد هرکی از اون الا اومد پایین هرکی می خوای باشه اینا پایین زدن

دیگه تو اون وضع داشتم دیوونه می شدم که اگه یک ضربه می خوردم می افتادم خودم رو به سختی رسوندم به مترو نواب و پس از هزار مصیبت سوار شدم و راهی کرج شدم.

اون چه که دیدم هنوز باورم نمی شد که این توله سگا با اون جمعیتشون چی کار کردن با ملت ..ما که نتونستیم به جمعیت بزرگ تری ملحق بشیم ولی خوشحالم دیدم و عمیقا متنفر شدم از این ها و همه ازشون متنفر شدن

اره علی .... اره شیره ای ..این تو به میری دیگه از اون تو به میری ها نیست

ملت سگاتو شناختن که با هاشون چی کار کرد

خوشحالم از این که ملت لرزه به تن کثیفشون انداخت و اون شیره ای فهمید مردم فقط اونایی نیستن که جمعه جلوش عر عر و هرهر کنن

بازی تازه شروع شده ..این یک جرقه بود..موسوی هم یک جرقه بود حتی اگه نابود بشه ملت این روزا رو فراموش نمی کنن

گورتون رو با دستای خودتون کندید بی شرفا

دو هزار تا زدید 3000 تا رو هم گرفتید و زخمی کردید ...فردا هم این کارو می کنید پس فردا هم همین

اما حتی اگه اون محمود جوجه هم بتوه این چهار سال نکبتیش رو جلو ببره مردم تهران این روز ها رو و اون چه سرشون اوردید فراموش نمی کنن.

بازی هنوز تموم نشده" شیره ای " تازه شروع شده مطمئن باش.!

برچسب‌ها: